Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «مشرق»
2024-05-08@13:33:10 GMT

فیلم/ خاطره عجیب فؤاد ایزدی از دوران تحصیل در آمریکا

تاریخ انتشار: ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۲۰۲۰۶۳

‍‍‍‍‍‍

فواد ایزدی عضو هیأت علمی دانشگاه: در آمریکا استادی داشتیم که همیشه صبح زود به دانشجویان وقت ملاقات می‌داد روزی با او کاری داشتم گفتند به بحرین اعزام شده چون افسر نیروی دریایی ایالات متحده است.

دریافت 5 MB.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

منبع: مشرق

کلیدواژه: تحلیل روز عملیات وعده صادق قیمت فواد ایزدی نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بحرین خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۲۰۲۰۶۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!

به گزارش همشهری آنلاین، زن ۲۷ ساله در حالی که بیان می‌کرد دیگر به آخر خط رسیده‌ام، اشک‌ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: آخرین فرزند خانواده‌ای ۸ نفره هستم. در یکی از شهرک‌های اطراف مشهد و در خانواده‌ای به دنیا آمدم که از نظر اجتماعی و اقتصادی وضعیت خوبی نداشتیم.

هنوز خردسال بودم که پدرم در یک سانحه رانندگی از دنیا رفت و روزهای سخت و تلخ زندگی ما شروع شد. از آن روز به بعد مادرم در زمین‌های کشاورزی کارگری می‌کرد و زمانی که خسته و کوفته به خانه می‌رسید باید امور خانه را هم انجام می‌داد.

مادرم اگرچه سعی می‌کرد چهره خود را شاد و خندان نشان دهد ولی من می‌دانستم که چه غوغایی در روح و روانش برپاست. در همین حال برادرانم ترک تحصیل کردند تا کمک‌خرج خانواده باشند ولی هرکدام از آن‌ها هم درگیر مشکلات و گرفتاری‌های شخصی خودشان شدند و مادرم همچنان کارگری می‌کرد.

من هم که به صورت مادرزادی و از ناحیه پا دچار معلولیت جسمی بودم، اعتماد به نفس پایینی داشتم و تلاش می‌کردم از چشم دوستان و نزدیکانم دور بمانم تا مورد تمسخر قرار نگیرم. این حقارت را کاملا در مدرسه با همه وجودم احساس می‌کردم و از نگاه‌های همکلاسی هایم زجر می‌کشیدم.

فرار زن جوان از دست مرد شیطان‌صفت | مرا به بیابان‌های اطراف شهر کشاند و... بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسیش | ۲۰ بار مچ شوهرم را با زن‌های غریبه گرفتم

با این شرایط نتوانستم ادامه تحصیل بدهم و در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم. با آنکه در سن نوجوانی قرار داشتم و در رویاها و آرزوهای خودم به سر می‌بردم، راهی بازار کار شدم تا حداقل مخارج خودم را تامین کنم. این‌گونه بود که در یک لباس‌فروشی در اطراف میدان ۱۷ شهریور مشهد کاری پیدا کردم و به عنوان فروشنده مشغول کار شدم.

هنوز ۲ ماه از آغاز کارم نمی‌گذشت که با آرمان آشنا شدم. وقتی دیدم پسری نسبت به من مهر می‌ورزد و جملات زیبای عاشقانه بر زبان می‌راند، شیفته او شدم چراکه محبت‌ را در او جستجو می‌کردم و به چیز دیگری نمی‌اندیشیدم. وقتی دیدم او به من که دختری معلولم توجه می‌کند، همه وجودم لبریز از عاطفه شد.

چند سال بود که با آرمان ارتباط داشتم و بیشتر روزها را با او درپارک‌ها و سینماها قرار می‌گذاشتم. وقتی خانواده آرمان در جریان این عشق خیابانی قرار گرفتند، او را از خانه طرد کردند. آرمان هم که در یک فروشگاه شاگرد بود، خانه کوچکی را در حاشیه شهر اجاره کرد و ما با همه مخالفت‌ها با یکدیگر ازدواج کردیم. اگرچه نتوانستم مانند خیلی از دختران لباس عروسی بر تن کنم و با جشن و شادی پا به خانه بخت بگذارم، اما همین که ازدواج کرده بودم از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم.

صاحبکارم چون به بهانه‌های مختلف به فروشگاه نمی‌رفتم، مرا اخراج کرد و من برای کمک به مخارج زندگی امور مربوط به نظافت ساختمان‌ها را انجام می‌دادم.

آرمان که مصرف تفریحی مواد مخدر و سیگار را از همان اوایل جوانی شروع کرده بود، خیلی زود و بر اثر معاشرت با دوستان ناباب در حاشیه شهر به یک معتاد حرفه‌ای تبدیل شد و مرا هم آلوده کرد. با آنکه پسرم تازه به دنیا آمده بود، هر چه دو نفری کار می‌کردیم باز هم نمی‌توانستیم هزینه‌های اعتیادمان را تامین کنیم.

وقتی به چشمان زیبای فرزندم نگاه می‌کردم از خودم متنفر می‌شدم که چرا نباید غذای مناسبی بخورم و فرزندم را این‌گونه ضعیف نبینم. خیلی دلم به حال نوزاد شیرخواره‌ام می‌سوخت به همین دلیل بارها تصمیم گرفتم از چنگ این هیولای سفید (شیشه) فرارکنم ولی مانند کبوتری خانگی دوباره بر بام مواد افیونی لانه می‌ساختم و روزهای نکبت‌بار را تکرار می‌کردم و نابودی آینده‌ام را به چشم می‌دیدم. این بود که به کلانتری آمدم تا شاید راهی برای نجات خودم بیابم.

با دستور ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) راهکارهای قانونی و اقدامات روان‎شناختی برای نجات زن جوان از منجلاب اعتیاد در دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.

کد خبر 850279 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم اعتیاد - مواد مخدر خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • رئیسی: ایران بیشترین تحصیل کرده زن را در منطقه دارد
  • اولین نمایشگاه بین‌المللی جاذبه‌های تحصیل در ایران ۱۷ مهرماه ۱۴۰۳ برگزار می‌شود
  • نجاتم دهید، دیگر به پایان خط رسیده‌ام!
  • وقتی احمدی‌نژاد اسم قوچ ارمنی را برای اولین‌بار شنید؛ یک خاطره جدید و عجیب از حضور احمدی‌نژاد در یک جلسه محیط زیستی (فیلم)
  • تصمیم عجیب آمریکا برای تحریم دیوان بین المللی لاهه
  • خاطره خاص بلینگام: این زیدان که می‌گی کی هست!‏
  • ببینید | واکنش جالب معلم عربی محمد بحرانی به خاطره‌ای که بحرانی از او در برنامه تعریف کرد
  • خاطره بامزه آقا رشید از حرم امام رضا (ع) (فیلم)
  • خاطره بازی با معلمان کوهستان
  • ساخت ۵۵ کلاس درس در اشنویه